ریحانه جونمریحانه جونم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
محمدرضا جونممحمدرضا جونم، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 13 روز سن داره
رونیکا جونمرونیکا جونم، تا این لحظه: 4 سال و 11 ماه و 15 روز سن داره

گل های خوشبوی مامان وبابا

من مامان زینب مامان سه فرشته ی ناز هستم و خاطرات وروزمرگی هامون رو اینجا ثبت میکنم🌺

از شیشه گرفتن گل دخترم رونیکا

سلام سلام  خیلی وقته که دست درد شدید دارم چندین ماه میشه روز ۵شنبه نوبت گرفتم پیش متخصص عکس و ... اوضاع دستم خراب تو عکس استخونهای شونه م فاصله افتاده بود و گفت تاندون ها ملتهب و ریش ریش شده پلاسما درمانی  و دارو و فیزیوتراپی برام نوشت که تا فردا باید برم نوبت دارم خیلی وقت بود دیگه غذا خوردنت بد شده بود و شب تا صبح ۴بار بیدلر میشدی برا شیر و صبح خیس خیس بودی و کار هر روزم شستن پتو  و ملافه و... دیگه از روز جمعه ۱۹ شهریور ۱۴۰۰  زمانی که حدودا ۲۹ ماهه بودی تصمیم گرفتم که رونیکا رو از شیشه وپستونک بگیرم شیشه ش رو از صبح گذاشتم تو تراس و بو بدی گرفته بود تا شب🤢🤢 شب موقع خواب شیشه رو به...
26 شهريور 1400

سلام سلام

سلام  نصف شبتون بخیر از چند هفته پیش بگم که ظهر  از شوشتر اومدیم خونه مامان جون وعمو اینا اونجا بودن و رونیکا بعد از چند ماه دیدشون و خیلی غریبی کرد و ترسید  همش میش خودم بود  هنوز چند دقیقه نبود که رسیدیم و متوجه شدم ....کرده رفتم پدشک بیارم از تو ماشین و صدای گریه هات😭😭😭 پابرهنه و با عجله اومده بودی دنبالم تو حیاط و نگم که پاهات سوخت داغون  داغون 😥😥😢 از شدت درد وسوزش با هیچی اروم نمیشدی شیشه پستونک بستنی خوراکی  پاهات رو کرم زدیم تو آب یخ ولی اصلاااااا اروم نشدی  تا بردیمت اورژانس سوختگی  نگم چطور پانسمان کردند پاهات رو  زندگیم خیلی اذیت شدی هنوز بعد از یک...
11 شهريور 1400
1